سرمنشأ موج تروریسم اسلامی در کجاست؟

موج تروریسم اسلامی، سراسر منطقه‌ای را که از خاورمیانه و شبه‌قاره هند تا بخشی از آفریقا و اروپا بسط می‌یابد، فراگرفته است. روزمره اخباری از ترور و بمب‌گذاری در افغانستان و پاکستان، ترکیه، عراق و سوریه، مصر، تونس، لیبی، نیجریه و تعداد دیگری از کشورهای آفریقایی انتشار می‌یابد. این موج تروریسم اسلام‌گرایان به فرانسه و بلژیک در اروپا نیز رسیده است.

اگر بخواهیم به چند نمونه آن فقط در دو هفته اخیر اشاره‌کنیم، در لاهور پاکستان عمل انتحاری تروریست‌های اسلام‌گرای پاکستانی متجاوز از ٧٠ کشته و ٣١۵ زخمی برجای گذاشت. مقامات بلژیک، آمار رسمی تلفات مربوط به ۳ انفجار تروریستی در بروکسل را ۳۵ کشته و ۲۷۰ زخمی اعلام کردند. وزیر بهداشت ترکیه تعداد کشته‌شدگان غیرنظامیان در آنکارا را ٣٧ نفر اعلام کرد. تعداد زخمی‌ها نیز ١٢۵ نفر ذکرشده است. سازمان ملل هم اخیراً اعلام کرد که تنها در یک ماه گذشته ١١١٩ عراقی کشته شدند که ۵٧۵ نفر غیرنظامی بودند. تعداد زخمی‌های غیرنظامی ١١٩۶ نفر بوده است.
دولت‌های سرمایه داری جهان نیز پی‌درپی، این تروریسم را محکوم می‌کنند و با بگیروببند، وعده پایان آن را می‌دهند. اما آنچه تاکنون رخ‌داده، نه مهار بلکه گسترش آن بوده است. دلیل آن‌هم پوشیده نیست. آنچه به‌عنوان راه‌حل در دستور کار این دولت‌هاست، مقابله نظامی، دستگیری و زندانی کردن و حتی اعدام تعدادی از تروریست‌هاست. اما این راه‌حل معضل نیست. راه‌حل این پدیده مقدم بر هر چیز، مستلزم ریشه‌یابی این پدیده، علل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پیدایش و رشد آن است. اما نفع این دولت‌ها در این ریشه‌یابی نیست، چراکه در آن صورت پای پاسخگویی خودشان به میان می‌آید.
قبل از هر چیز ببینیم این واژه‌ای که به‌عنوان تروریسم مورداستفاده دولت‌های جهان سرمایه‌داری قرار می‌گیرد به چه معناست و تروریست از دیدگاه آن‌ها کیست؟ دولت‌های سرمایه‌داری تعریف مشخصی از تروریسم ندارند. اما تا جایی که موضع‌گیری‌ها و عمل آن‌ها نشان ‌می‌دهد، می‌توان در یک جمله کوتاه گفت که هر اقدام مسلحانه‌ای که خلاف منافع این دولت‌ها باشد، مستثنا از این‌که یک عمل فردی باشد یا اقدام مسلحانه جمعی توده مردم، آن را تروریسم می‌نامند و انجام دهندگان آن را تروریست. بالعکس، هر عمل مسلحانه فردی یا جمعی به هرشکل، که به نفع آن‌ها باشد، از دایره شمول تروریسم خارج است. مثلاً امثال گروه‌های اسلام‌گرای القاعده ، طالبان، حکمت یار، تا روزی که در خدمت سیاست دولت‌های آمریکا و اروپا برای ضربه زدن به رقیب خود، شوروی در افغانستان بودند، آن‌ها تروریست محسوب نمی‌شدند، بلکه رزمندگان و پیکارجویان و مجاهدین نام داشتند. اما بعداً که علیه خود آنها‌برگشتند، نامشان تغییر کرد و تروریست نامیده شدند.
جمهوری اسلامی گروه‌های اسلام‌گرای مسلح طرفدار خود را تروریست نمی‌داند، درحالی‌که تعدادی از دولت‌های دیگر که این گروه‌ها منافع آن‌ها را به خطر می‌اندازند، آن‌ها را تروریست می‌شناسند.
رژیم اسرائیل و حامیان آن ازجمله دولت آمریکا و دولت‌های اروپائی، هر گروهی از مردم فلسطین را مستثنا از عقیده و شکل مبارزه آن‌ها، همین‌که برای مبارزه با اشغالگری به اسلحه متوسل شوند، تروریست می‌دانند، درحالی‌که تعدادی از دولت‌ها آن‌ها را تروریست نمی‌شناسند.
در ترکیه وقتی‌که میلیون‌ها تن از مردم تحت ستم کرد برای کسب حقوق و آزادی خود، مبارزه‌ای مسالمت‌آمیز می‌کنند، دولت این کشور خود را مجاز می‌داند حتی تظاهرات و گردهمایی‌های مسالمت‌آمیز آن‌ها را با توسل به اسلحه و نیروی نظامی سرکوب کند، اما وقتی‌که همین توده مردم به مبارزه مسلحانه روی می‌آورند، تروریست نامیده می‌شوند.
در جنگ داخلی سوریه که دولت‌های منطقه‌ای و قدرت‌های جهانی با منافع متضاد حضور دارند و از این یا آن گروه حمایت و پشتیبانی می‌کنند، هر یک از این دولت‌ها، گروه طرفدار رقیب را تروریست می‌نامند. بعد هم که پای مذاکره و سازش پیش می‌آید، توافق می‌کنند که آن‌ها تروریست نبوده و نیستند، مگر آن‌که وارد روند مذاکره و حل‌وفصل اختلافات نشوند.
اشاره فقط به این چند نمونه کافی است تا نشان داده شود، که تروریسم از دیدگاه دولت‌های سرمایه‌داری هیچ تعریف معین و مشخصی ندارد، بلکه منافع و مصالح این دولت‌ها تعیین می‌کند که تروریسم چیست و تروریست کیست؟ از همین روست که یک گروه مسلح می‌تواند امروز تروریست شناخته شود و فردا با همان تفکر و عمل، غیر تروریست.
اما تروریسم معنای معینی دارد و به آن تفکر سیاسی اطلاق می‌شود که می‌کوشد با توسل به ترور و بمب‌گذاری به‌عنوان یگانه تاکتیک و شکل مبارزه، یا لااقل اصلی‌ترین تاکتیک، به هدف سیاسی خود جامه عمل پوشد. خارج از این چارچوب تروریسم هیچ معنایی ندارد.
با این تعریف بدون این‌که استثنائات نفی شوند، گروه‌های مسلح اسلام‌گرا به‌حسب تفکر و شیوه عملشان، گروه‌های تروریست‌اند. محدود به این یا آن شاخه اسلام، این یا آن گروه اسلامی هم نمی‌شود. همان‌گونه که گروه‌های سنی مذهب، از نمونه داعش، القاعده، طالبان و غیره تروریست‌اند، گروه‌های اسلام‌گرای شیعه و حتی دولت‌های مذهبی شیعه‌مذهب از نمونه جمهوری اسلامی نیز تروریست محسوب می‌شوند. البته تروریسم اسلامی ویژگی‌های منحصربه‌فردی هم دارد که آن را از تروریسم غیر اسلامی متمایز می‌سازد. ازجمله این‌که هدف اقدامات تروریستی آن‌ها فقط دولت‌ها نیست، بلکه مردم غیرنظامی هم هست، به‌ویژه اگر این مردم پیرو دین دیگر یا فرقه دیگری از اسلام باشند. کشتار مردم مسیحی مذهب در پاکستان، عراق، سوریه، نیجریه، اروپا، کشتار سنی‌ها توسط گروه‌های تروریست شیعه، یا کشتار شیعیان توسط تروریست‌های سنی به‌وضوح این حقیقت را نشان داده است. توجیه دینی هم دارد: چون آن‌ها کافرند و کشتن آنها نه‌فقط عملی مذموم و ضد انسانی نیست، بلکه عملی واجب و وظیفه‌ای الهی است که نزد پروردگارشان به‌حساب اعمال نیک آن‌ها نوشته خواهد شد.
اما با همان تعریفی که ارائه شد، وقتی‌که توده مردم یک کشور، حتی بخشی از جمعیت یک کشور علیه دولت‌خودی به مبارزه مسلحانه روی می‌آورند و در جریان این مبارزه مسلحانه که عالی‌ترین شکل مبارزه سیاسی است، به ترور و بمب‌گذاری هم برای سرنگونی دولت متوسل می‌شوند، نه این مردم تروریست‌اند و نه اقدامات آن‌ها تروریستی. نمونه دیگر، وقتی‌که یک نیروی اشغالگر، کشور یا منطقه‌ای از این کشور را به اشغال نظامی در‌می‌آورد، مردم این کشور به اشکال متنوعی از مبارزه علیه اشغالگران روی می‌آورند، به ترور و بمب‌گذاری علیه اشغالگران هم متوسل می‌شوند، بر این اقدامات نظامی نیز نمی‌توان نام تروریسم نهاد. درگذشته، مبارزات مردم اروپا علیه فاشیسم هیتلری و اکنون مبارزات مردم فلسطین علیه اشغالگران اسرائیل نمونه‌های آن هستند.
هم‌چنین است، مبارزه یک سازمان سیاسی علیه دولت خودی که به مبارزه توده‌ای متکی است، اما گاه بنا به ضرورت‌های مبارزه به‌عنوان یک تاکتیک فرعی از ترور و یا بمب‌گذاری هم استفاده می‌کند. این سازمان‌ها را نیز نمی‌توان تروریست نامید.
تروریسم فقط آن شیوه تفکر و عمل سیاسی جدا از مردم است که ترور و بمب‌گذاری را شکل اصلی مبارزه برای دست‌یابی به هدف سیاسی خود می‌داند.
حالا این سؤال پیش می‌آید که چه شد این گروه‌های تروریست اسلام‌گرای مثل قارچ در منطقه‌ای وسیع روییدند و سرمنشأ آن‌ها در کجاست؟
گرچه در منطقه خاورمیانه وکلا در کشورهایی که خرافات اسلامی ریشه‌های عمیق دارد، نمونه‌هایی از گروه‌های ترور اسلامی درگذشته‌های دورتر، ازجمله در ایران وجود داشته است، اما اینها مواردی منفرد و محلی بودند و به‌سرعت نیز از بین رفتند. ماجرای گروه‌های تروریسم از هنگامی به پدیده‌ای فراگیر به‌ویژه در خاورمیانه تبدیل گردید که قدرت‌های امپریالیست‌غربی برای مقابله با رشد کمونیسم و نیز نفوذ شوروی، تقویت جنبش‌های اسلام‌گرا و ایجاد گروه‌های مسلح اسلام‌گرا را بر اساس استراتژی کمربند سبز، در نیمه دوم قرن بیستم در دستور کار قراردادند. نخستین نمونه سازمان‌دهی گروه‌های تروریست اسلامی توسط قدرت‌های امپریالیست، بر سر مسئله افغانستان بود که دولت‌های آمریکا و اروپایی با کمک دولت‌های عربستان و پاکستان، گروه‌هایی از اسلام‌گرایان کشورهای مختلف را سازمان‌دهی و مسلح کردند تا زیر پرچم مجاهدین اسلام علیه کفار بجنگند.
از درون همین گروه‌های آموزش‌دیده و آدمکش تروریست بود که القاعده و طالبان سر برآوردند که وقتی افسار پاره کردند و تبدیل به مخالف خود آمریکا شدند، دیگر عنوان پیکارجویان و مجاهدین اسلام از آن‌ها سلب شد و به نام واقعی‌شان، تروریست نامیده شدند.
ادامه همین سیاست قدرت‌های امپریالیست، تلاش برای تبدیل کردن اسلام‌گرایان به رهبر جنبش مردم ایران در جریان انقلاب سال ۵٧ و سپردن قدرت سیاسی به آن‌ها بود. بدین طریق رژیمی بر سرکار آمد که گرچه تأمین‌کننده منافع قدرت‌های امپریالیسم و پیش برنده سیاست ضد کمونیستی آن‌ها بود، اما به سرکوب، کشتار و ترور کمونیست‌ها و آزادی‌خواهان ایران حتی در خارج از کشور بسنده نکرد، بلکه آغاز به سازمان‌دهی گروه‌های تروریست اسلامی در کشورهای منطقه و حتی اروپا کرد. فتوای قتل نویسندگان و هنرمندان کشورهای دیگر را صادر کرد و چندین اقدام تروریستی را در کشورهای اروپائی انجام داد. لذا همین رژیمی را که خودشان در رأس قدرت قراردادند، از جانب آن‌ها و متحدان منطقه‌ای آن‌ها، رژیمی تروریست و تروریست پرور لقب گرفت. گرچه به‌رغم تروریست خواندن این رژیم، ابایی ندارند که به خاطر منافع اقتصادی و سیاسی خود، برای سران آن در کشورهای اروپایی فرش قرمز هم پهن ‌کنند و از آن‌ها استقبال نمایند.
ادامه سیاست تروریست پروری اسلامی قدرت‌های امپریالیست، لشکرکشی نظامی بوش و متحدان اروپایی آن به افغانستان و عراق بود. به‌ویژه در عراق بود که نه‌فقط گروه‌های تروریست شیعه را در رأس قدرت قراردادند، بلکه درنتیجه همین اشغالگری بود که گروه‌های تروریست اسلامی از نمونه زرقاوی و در ادامه آن البغدادی و داعش پدید آمدند و رشد کردند. همین سیاست در لیبی نیز گروه‌های تروریست اسلامی دیگری را رشد داد.
در جریان انقلاب‌های کشورهای عربی از نمونه مصر، تونس و سوریه، قدرت‌های امپریالیست تلاش نمودند اسلام‌گرایان را تقویت و در رأس قدرت قرار دهند، از درون این کشورها به‌ویژه در سوریه هست که بازهم گروه‌های تروریست اسلام‌گرا رشد می‌کنند و تقویت می‌شوند.
پس تا همین‌جا روشن است که سرمنشأ پیدایش و رشد موج جدید تروریسم اسلامی، سیاست قدرت‌های امپریالیست است، اما این فقط نتیجه خشک‌وخالی یک سیاست نیست، بلکه آن‌ها از جمیع جهات، این گروه‌ها را پرورانده‌اند. اگر سؤال شود این گروه‌های تروریست اسلام‌گرا، از کجا تغذیه می‌شوند و از کجا نیرو می‌گیرند؟ بازهم پای قدرت‌های امپریالیست در میان است. چراکه آنها یا مستقیم ازنظر مالی و تسلیحاتی متکی به امپریالیست‌ها بوده و هستند، و اگر هم مستقیم از سوی قدرت‌های امپریالیست موردحمایت نظامی و مالی قرار نگیرند، از سوی دولت‌های مذهبی منطقه خاورمیانه حمایت مالی و تسلیحاتی می‌شوند. این حمایت‌های مالی و تسلیحاتی به گروه‌های اسلام‌گرا امکان می‌دهد به‌سادگی از میان توده‌های فقیر، بیکار و ناآگاه کشورهای منطقه سربازگیری کنند. پوشیده نیست که این فقر،عقب‌ماندگی و ناآگاهی نیز بنوبه خود، عمدتا نتیجه سیاست‌های غارتگرانه امپریالیستی و حمایت قدرت‌های قدرت‌های امپریالیست از رژیم‌های استبدادی این منطقه است. لذا تعجب‌آور نخواهد بود که هر یک از این گروه‌ها بتوانند نه چندین هزار بلکه گاه ده‌ها هزار مزدور اسلام‌گرا را در صفوف خود متشکل سازند.
این نیرو اکنون دیگر محدود به منطقه خاورمیانه، آفریقا، پاکستان و امثالهم نیست، بلکه بخشی از نیروهای این گروه‌های تروریست زاده و پرورش‌یافته در کشورهای اروپائی هستند.
چگونه ممکن است کسانی که نسل دوم و سوم مهاجرین خاورمیانه و آفریقا دراروپا هستند، طرفدار گروه‌های تروریست اسلام‌گرای خاورمیانه از نمونه داعش و القاعده شوند و در اروپا دست به ترور و آدمکشی بزنند؟
دولت‌های اروپایی تلاش می‌کنند، پاسخ این سؤال را از مردم کشورهای خود پنهان دارند و بالعکس آن را به وسیله‌ای برای تشدید جو امنیتی، محدود کردن آزادی‌ها و خارجی ستیزی تبدیل کنند. اما پاسخ آن روشن است. سیاست‌های دولت‌های اروپایی این جوانان را به تروریست اسلام‌گرا تبدیل کرده است. اگر این واقعیت را هم نادیده‌گیریم که تا مدت‌ها برای پیشبرد سیاستشان در سوریه، مانعی برای رفتن این افراد به سوریه و پیوستن به یکی از گروه‌های اسلام‌گرا وجود نداشت، این تروریست‌ها، جزء فقیرترین مردم کشورهای اروپایی هستند و عموماً بیکارند. آن‌ها با تبعیض و تحقیر روبه‌رو هستند. یکی از سیاست‌های دولت‌های اروپایی تاکنون این بوده که مهاجرین را در مناطق و محله‌های خاص از نمونه آنچه در فرانسه و بلژیک دیده‌ایم، اسکان دهند. بنابراین مردمانی ایزوله هستند که جز با گروه محدود خودشان ارتباطی ندارند و درحالی‌که ظاهراً شهروند این کشورها محسوب می‌شوند، درواقع بیگانه‌اند. در هر یک از این محلات مختص مهاجرین، یک یا چند مسجد هم با دلارهای نفتی عربستان سعودی و جمهوری اسلامی ایران و غیره ایجادشده است که این مردم بیکار و فقیر وقت خود را در درون این مساجد بگذرانند و از خرافات اسلامی به‌قدر کافی مستفیض شوند. روشن است که با این اوصاف، جوانان این مناطق، ازهرجهت آماده پیوستن به گروه‌های تروریست اسلام‌گرا و اقدامات وحشیانه علیه مردم غیرنظامی کشورهای اروپایی باشند.
بنابراین پوشیده نیست که تشدید فشارهای امنیتی و دستگیری و به زندان انداختن تعدادی از این افراد، معضل تروریسم را حتی در کشورهای اروپایی حل نخواهد کرد تا چه رسد به سراسر منطقه خاورمیانه، بخشی از شبه‌قاره هند و آفریقا.
سرمایه‌داری و امپریالیسم نه‌فقط راه‌حلی برای مقابله با تروریسم و اسلام‌گرایی ندارد، بلکه به دلایل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، مستقیم و غیرمستقیم، مشوق و سازمانده آن نیز هستند. از این گذشته، نظام سرمایه‌داری بیش از آن در بحران است که بتواند حتی درجایی که منافعش ایجاب می‌کند، یک چنین بحران‌هایی را حل کند. اگر خاورمیانه، آفریقا، شبه‌قاره هند، پرورشگاه تروریسم اسلامی است، ازآن‌روست که زمینه‌های عینی و ذهنی آن نیز فراهم است. کشورهای این مناطق با انبوهی از تضادهای لاینحل مواجه‌اند. توده‌های مردم این کشورها عموماً فقیرند، بیکارند، زیر یوغ رژیم‌های استبدادی از ابتدایی‌ترین آزادی‌ها و حقوق انسانی محروم‌اند و لذا در ناآگاهی و خرافات دینی اسیر و گرفتارند.
سرمایه‌داری و امپریالیسم نه‌فقط راه‌حلی برای حتی یکی از این معضلات ندارند بلکه بالعکس مدام آن‌ها را تشدید می‌کنند.
تا وقتی‌که انقلاباتی ژرف و رادیکال در این کشورها رخ ندهد، هیچ بهبودی در اوضاع این کشورها و مردم آن‌ها رخ نخواهد داد. لذا مسائلی از نمونه اسلام‌گرایی، تروریسم اسلامی، جنگ‌های داخلی ارتجاعی و ده‌ها معضل دیگر به‌جای خود باقی خواهند ماند.

متن کامل نشریه کار شماره ۷۱۴ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.